فال قهوه





منو تنهایی هام

**برای عشقم**
















فال قهوه

 



تمــــــام فنــــجان های قـــهوه دروغ می گـــــفتند ،تـــــو بر نـــــــمی گردی …
….
گاهی وجود تو را کنار خودم احساس میکنم
اما…
چقدر دلخوشی خوابها کم است!
….
یه ” فنجان خالی ” … ؟
را که نگاه میکنم
گلـویم به خاطر چای هایی
که با تو نخورده ام چقدر میسوزد…
….
خودکــــار توی فنجـــان
قاشــــق به روی کاغذ
زیبایی ات حواس مرا پرت می کند!
….
یکــ فنجانـــ دیـگر برایمـــ قــهوه بـریـز
.
.
زود ســرد میــ ـشونـد ؛
وقتیـــ برایــــ رفتنـــ شتــابـــ میــ ـکنیـــ
….
اگر میدانستم
اکنون تو پاهایت را بر کدام نقطه خاکی گذاشته ای
می آمدم آن خاک را
به چشم می کشیدم
پای آمدنت که نباشد….
….
اگر تمام جاده های عالم هم به خانه من ختم شود ….
باز هم نمی رسی !
….
نگاهم به تلفن دوخته می شود
امـــــا دریغ از
چند ثانیه ی کوتاه صحبت
فقط
حجم خاک نشسته روی گوشی رانظاره می کنم !
….
یادگار دونفرگی هایمان
همین کابوس های شبانه است
….
چقدر سخته تمام اعضای بدنت بخواهند حرف بزنند
اما ندانند چه می خواهند بگویند…
و چقدر سخت تر است که بدانی میخواهی چه بگویی
ولی دیگر کسی نباشد…
….
لباس عروسی بر تن کرده ام

و ایستاده ام نمی آیی؟
….
دست به ســر می کنم ثانیـــه ها را؛
دلـــم…
یک اتفاق ناخوانده می خواهــــد…!
…کاش آن اتفاق تو باشی ..
….
میان آمدن و رفتن مانده ام
بی تو، نه پای رفتنی است و نه
حوصله ی برای ماندن …
….
آغوشی که
برای تو گشودم
زانوانم را بغل کرد!!!
….
ای زادگاه قافیــه ها چشــــم های تـــو
بگــــذار تا نگاه تـــو را جستــــجو کنمـــــ
به این غروب غریبم بخند حرفی نیست
طلسم اشک مرا با فریب دزدیدند
تو هم برای فریبم بخند حرفی نیست
….
بی حضورت
هر چه کردم
زندگی زیبا نشد!
….
شاعر شده ام
همه واژه هایم دو حرفیست
تو…. تو…. تو!
….
مـُـرور میــــ کنـَم ..

خاطِراتِـمـــان را
امـــــا مَگر ..
کـُپـــی برابـَـر اَصـــل میشــَـــوَد ؟!
….
کنار میز چوبی همیشگی مینشینم
جای خالی ات همانند قهوه ای تلخ
به رخ میکشد نبودنت را…
….
برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم
دست نوازش بر سرش میکشم میگویم: «غصه نخور، میگذرد …»
برای دلم، گاهی پدر میشوم
خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»
گاهی هم دوستی میشوم مهربان
دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا …
دلم ، از دست من خسته استــ
….
تلخ آنچنانم
که هفت دریا را
تاب شستن اندوهم نیست..
….
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هرچی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت ارزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
قرار نبود منتظرت بمونم
قرار نبود بری و برنگردی

یادت میاد ثانیه های آخر گفتی میرم اما میام به زودیــ …
چشمامو بستم نبینی اشکمو چشمامو باز کردمو رفته بودیـــ …
….
خسته ام
منتظرم
لحظه شماری سخت است …
دلم می خواهد ..
در آرامش آغوشت !..
طولانی بمیرم
….


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده توسط زینب در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,

و ساعت 18:44

درباره ی ما

شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن.. چندشم می شود از لکه ی انگشت دروغ

زینب

شهريور 1390

»تعداد بازديدها:

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 35
بازدید کل : 12227
تعداد مطالب : 11
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1